📍یکی دیگر از ورزشیهای وزارت ورزش هم کول و بارش را بست و رفت، البته بعد از چند دهه. رفت تا نقش دانشگاهیان از بدنه اجرایی کمتر و کمتر شود. نقشی که البته در زمان حضور هم آنچنان برجسته و پرملات نبود. این همه بعد از آن اتفاق افتاد که قبلتر، وزیر آکادمیک ورزش را در روز تربیت بدنی استعفاندند.
📍استعفایشی که هیچ یک از پایگاههای سیاسی موثر و موجود در کشور تاسف و تالمی بر آن نداشت، دقیقا به همان اندازهای خوشحالی و شادیای که از انتصاب او هم برای هیچ پایگاه سیاسی ایجاد نشده بود.
📍ممکن است کتاب «رفتار سازمانی» وزیر استعفانیده را مطالعه کرده باشید و اتفاقا بر بخش «ورزش و سیاست» هم نیمنگاهی کرده باشید. اگر فکر میکنید که سرنوشت نهایی صاحب چنین درکی از سیاست، بالاخره، استعفایش خواهد بود، با شما همعقیدهام و البته علاوه هم میکنم، این نهایت اندوخته و درک آکادمیسینهای ورزشی از سیاست است؛ اینچنین ساده و بیریا!
📍وزیر علمی ورزش و اعوان و انصار ایشان نتوانست و البته نمیتوانست پست اتفاقی و نه استحقاقی، برخاسته از عدمرایاعتماد زیاد به وزاری پیشنهادی را نگهدارد و از آن برای ایجاد و نهادینهسازی فرهنگ ورزش در کشور و فرهنگ علمی در ورزش استفاده کند و این، به نظرم، نه با دانش و داشته فردی ایشان، بلکه با توان بازوی علمی و آکادمیک فعلی ورزش در کشور مرتبط بود، که یارای بیش از این را نداشت.
📍اما، چرا و چگونه شد که علم ورزش و علمیون ورزش توان جریانسازی و همچنین مقاومت در برابر ناملایمات اجرایی و سیاسی را حتی هیچ موقع به دست نیاورند که بخواهند در مقابل از دست رفتنش مقاومت هم بکنند. به نظرم، این موضوع کاملا به روش تربیتی آنان برمیگردد:
📍علیرغم اینکه علم تربیت بدنی تمام و کمال دارای ماهیت بینرشتهای است، اما دانشکدههای تربیت بدنی اکثر دانشگاههای کشور در محیطی کاملا مستقل از علوم مادر و به صورت ایزوله و در خلا [و البته معلوم شد که ناقصالخلقه] زاد و ولد میکنند. نه مجبور به پاسخگویی به کسی هستند و نه علاقمند به همکاری با کسی. اساتید هستند و دانشجویانشان و البته روحیه غرغروی متهم کردن همگان به «غیرورزشی و غیرمتخصص بودن».
📍دانشجویانی که در دوره لیسانس اغلب درگیر میزان تغذیه و کالیبر عضلاتشان هستند و اکثرا [و نه تماما] یکهویی و بدون هیچ پشتوانه بنیادی از علوم مربوطه وارد دوره کارشناسی رشتههایی مانند مدیریت، روانشناسی، فیزیولوژی، آسیبشناسی و … در دوره فوق لیسانس میشوند که هر کدام با افزودن یک پسوند ورزشی ایزوله شده و در اختیار معدود اساتیدی قرار گرفتهاند که بعضا علیرغم داشتن بیش از 40 کتاب و 200 مقاله، اثرگذاری و نظریهپردازی بومی ندارند و تنها کارشان تدریس و همچنان تدریس است.
📍البته این جنس اساتید اکثر اقصی نقاط کشور را به صورت پروازی مزین به حضور خود میکنند و وقتی به تهران برمیگردند یا خودشان و یا توسط همکارانشان یک گرایش جدید دیگر به نام خود یا دوستان ثبت میکنند تا همچنان بتوانند سالهای سال در آن حوزه یکهتازی کنند.
📍بعد از امتحان استخر اجرائیات و فضای عملیاتی با نوک پای آکادمیک و عدم تناسب دمای آن با روحیات فانتزی دانشگاهی و بازگشت به خانه دانشگاه، به نظر میرسد، علمیون ورزش باید فکری به حال این رشته و فرآیندهای آن بکنند. در جنگ جهانی وقتی سربازهای روسیه یک به یک نقاط تصرف شده را گذاشتند و به عقب برگشتند، دیگر به نقطهای رسیدند که پشت سرشان «مسکو» بود، آنها گفتند دیگر جایی نیست که عقبتر برویم. دیگر پشت سر مسکو است و اگر آن را هم از دست بدهیم همه چیز از دست رفته است. ایستادند و مقاومت کردند.
📍دانشگاهیان هم اکنون حداکثر عقبنشینی را کردهاند و به خانه یعنی مسکو آمدهاند. اما، این خانه اینک، خیلی تهی است و علاوه بر آن، عدم استطاعت آن بیشتر از پیش هویدا شده است. اینجا باید ایستاد و خانه را ساخت. البته نه با مصالح پیشین.
📍نه دیگرباره با افزایش امکان پایاننامهگیری برای اساتید. نه با ولع افزایش صفر مقابل تعداد کتب و مقالات منتشره. بلکه با تجربه و علاقه متناسبسازی فضای علمی ورزش با نیازهای روز و بومی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور. اگر نتوانیم غنی و کارامدش کنیم، بهتر است حتی تعطیلش کنیم. یا همه یا هییییچ.