درین نوشته در نظر گرفته شده است که: مدرسه مکانی است متشکل از چند اتاق که با نیمکت یا صندلی دستهدار به ظرفیت 30تا 35 نفر و یک صندلی بدون دسته به همراه یک میز پر شده است. در یکی از دیوارهای این اتاقها که اکثرا ما آن را با نام کلاس میشناسیم، تخته سبز رنگی دارد که به تخته سیاه معروف است، البته، همینک برخلاف جریان عمومی کشور که تمام اصطلاحات و ابزارهای بیگانه در حال جایگزینی با اصطلاحات وطنی است، این تخته سبز رنگ به نام تخته سیاه در حال جایگزینی با وایت بورد است.
این اتاق، با محتویات مذکور، توسط فردی اداره میشود که نام او معلم است و به صورت اختصاصی شامل، آموزگار، دبیر و هنرآموز میشود. این کلمه عمومی و آن کلمات اختصاصی به معنای کسی است که علم را منتقل میکند، اما در واقع معلم کسی است که از او انتظار میرود در قبال شرایط نامساعد اقتصاد خویش صبور و ساکت باشد و همچنین بتواند به بهترین نحو ممکن دانشآموزان را ساکت کند تا فضای بهتری برای فرایند یادگیری ایجاد کند. فرآیندی که فعلا تنها عاملی که از آن شناخته شده و جدی گرفته شده است، سکوت دانشآموزان حین تدریس است.
اصطلاح دانشآموز شامل افرادی است که صندلی مربوطه آنها در کلاس دستهدار است و یا از نیمکت استفاده میکنند. بههر حال، آنچه در مورد این افراد مسلم است آنها در کلاس دسترسی به میز ندارند و این عمدهترین فرق بین معلم و دانشآموز در یک کلاس درس است. البته آنها اکثرا افرادی هستند که تلاش میکنند نادان بمانند و اینکار را اغلب از طریق شکستن سکوت هنگام تدریس انجام میدهند و آنها بیشتر دوست دارند بجای گوش کردن به معلمی که از جان و دل در حال ایجاد آگاهی و انتقال علم است با همدیگر حرف بزنند. احتمالا، موضوع صبحت دانشآموزان اغلب شامل، دانلود آخرین قسمت یک سریال خارجی و اخیرا بعضا سریالهای شبکه خانگی، تعداد لایک آخرین پست ایسنتاگرام، تعداد فالو جدید و یا آنفالو روز اخیر در اینستاگرام، مباحث پیچیده چتهای گروههای تینیجری، آخرین مدل و روش آرایش موی سر و موضوعات این دستی است که از نظر معلم علمی و قابل طرح به صورت عمومی نمیباشد.
کل این مجموعه، کلاس و معلم و دانشآموز توسط تیمی کنترل و هدایت میشود که با نام معاونین و مدیر شناخته شده است. این افراد که مهمترین حساسیتشان ساعت خروج و ورود به مدرسه است، در مقاطع بالاتر با حساسیت مشابهی و همیشه مشغول به جمعآوری موبایلهای دانشآموزان و یا هر نوع وسیله الترونیکی دیگری هستند که میتواند سکوت لازمه را برای انتقال علم در کلاسها مختل کند.
اما بعد از خروج از معرفی تقریبا سختافزاری مدرسه، باید گفته شود که مدرسه جایی که بهترین ایام عمر تقریبا تمام افراد جامعه در ان سپری میشود و انتظار میرود که افراد بعد از اتمام دوران مدرسه افرادی آموخته شده و توانمند باشند. اما، متاسفانه اکثرا اینگونه نیست و اتمام مدرسه در کشور ما به معنی پرورش یافتگی همه جانبه نیست. یعنی ممکن است افرادی که مدارک اتمام تحصیلات عمومی را دارند بتوانند اسم خیلی چیزها را بدانند، یا برخی از قوانین برخی از علوم را نام ببرند و یا حتی توضیح بدهند، اما تقریبا هیچ کس انتظار ندارد که یک فارغالتحصیل مدرسه دارای آن سطحی از توانمندی و آگاهی و خلاقیت باشد که بتواند به طور مستقل، از نظر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی باری از دوش خود و خانواده و جامعهاش بردارد.
اغلب این فارغالتحصیلان، همچنان افرادی وابسته، مصرفی و اخیرا معتاد به ظواهر فرهنگی جوامع بیگانه به نظر میرسند. البته این آشنایی و حتی بعضا اعتیاد به ظواهر پیش پاافتاده فرهنگی جوامع بیگانه آن چیزی نیست که ما انتظار داشته باشیم بعد از دوازده سال آموزش رایگان اتفاق بیفتد، اما متاسفانه، حاکم نبودن یک تفکر و فرهنگ سیستمی بر آموزش و پرورش در کشور ما باعث شده است این سیستم و نتایج منتظره از آن با تمام هزینههایی که برای کشور دارد در مقابل فقط یک فیلم خارجی آن چنان آسیبپذیر باشد که امروزه اصطلاح تهاجم فرهنگی نه تنها اصطلاحی ناشناخته نیست بلکه متاسفانه مستعمل و قابل رویت است.
هرچند مسئولین همیشه در حال ایجاد تغییر در سیستم آموزشی ما هستند اما اغلب این تغییر در ساختارهای سخت انجام میشود و اکثرا مربوط به کاهش یا افزایش حجم مطالب آموزشی و یا انتقال آن از مقطعی به مقطعی دیگر است و به ندرت آنها توانمندی و تفکر تغییرات نرمافزاری در جهت ایجاد سیستمی در آموزش را دارند که بتواند جامعه معلمان و دانشآموزان را که بیبروبرگرد شالوده توسعه کشور هستند در حدی ارتقا دهد و توانمند سازد که، معلمان از نیاز به مسافرکشی در اوقات فراغت غنی شوند و دانشآموزان بعد از اتمام دوران تحصیل افرادی باشند تربیت یافته در بستر فرهنگ بومی و آماده زندگی در فضای زندگی مدرن و تعاملی.
ابولفضل بجانی
دانشجوی دکتری مدیریت ورزشی
دانشگاه علامه طباطبایی تهران