دکتر ابوالفضل بجانی

از ورزش تا فرهنگ و اجتماع

اولین باری که با تئاتر ارتباط برقرار کرده‌ام، مربوط به چهارم ابتدایی بود. پسرکی خجالتی و کم‌رو که تازه از روستا به شهر آمده بود، توسط معلم پرورشی دعوت به مشارکت در گروه تئاتر مدرسه شد. آنجا نقش پیرمردی را ایفا می‌کردم که مال‌واموال خود را از فرزندانش دریغ می‌کرد و نهایا با تسلیم شدن به عزرائیل صحنه را ترک کرد. همزمان با این ترک صحنه من هم صحنه تئاتر را ترک کردم. بعدها همیشه مصرف‌کننده و علاقمند برخی ژانرهای دیگر هنر بودم ولی هیچگاه فرصت لمس تئاتر را به خود نداده بودم. اما گذر سال‌ها شرایطی را فراهم کرد تا اینبار به تماشای یک تئاتر بنشینم. این فرصت را خانم مینا احمدی، ایفاگر نقش مادر شهریار در تئاتر «حیدربابایا سلام» در اختیار من گذاشت.

تئاتر حیدربابایا سلام که در مجتمع هنری الف تبریز اجرا می‌شد، یک روایت تام است. خیلی دوست دارم روی این کلمه روایت تاکید کنم، چون احتمالا قوی‌ترین عنصر این تئاتر است. کیست که نداند شعر گفتن با کلماتی مانند عشق و جدایی و … امری سهل و ممتنع است. سهل از آن جهت که هر کسی این حس‌ها را تجربه کرده است و می‌تواند راجع به آن حرف بزند و در این میان عده‌ای هم همان حرف‌ها را آهنگین ادا می‌کنند. اما ممتنع از آن نظر که میان این همه شعر از عشق و جدایی، شخصی چگونه می‌تواند روایت خویش را بی‌بدیل سازد؟ پرداختن به حیدربابایا سلام شهریار نیز به نظرم دقیقا چنین مختصاتی دارد.

حیدربابایا سلام شهریار شاید اگر نگوییم پراستقبال‌ترین شعر ایران است، حتما در رده بالای آن‌هاست. احتمالا تعداد نظیره‌های نوشته شده برای آن از عدد هزار هم تجاوز کند، اگر منتشرنشده‌ها را هم بتوانیم احصا کنیم قطعا با عددی شگفت‌انگیز روبرو خواهیم شد. مهم‌ترین دلیل این امر، دسترسی مطلقا آسان انسان‌ها به عناصر این شعر است. هرکسی در زندگی خویش درصد بالایی از شخصیت‌های این شعر را با اسم دیگری تجربه کرده است و همچنین حتما، کوهی، دره‌ای، جنگلی، رودی و به هر حال عنصری طبیعی داشته است که به آن وابستگی داشته اشت و یا بعد از خوانش شهریار توانسته این حس را در خود ایجاد که به آن عنصر طبیعی می‌تواند حس نوستالژیک داشته باشد. یکبار که اشعار حیدربابا را در خانه پخش می‌کردم، مادربزرگم با حسی فراتر از کلمه اطمینان گفت؛ این مرد کیست؟ حرف‌های من را می‌زند!!! این دقیقا همان چیزی است که همگان را به دام نظیره‌نویسی برای حیدربابا انداخته است.

قبل از حضور در تئاتر شهریار حقیقتا انتظار چیزی فراتر از نظیره‌های موجود را نداشتم. اما، چند دقیقه بعد از شروع نمایش به صحنه میخکوب شدم. علاوه بر ایفاهای بسیار جذاب هنرمندان این تئاتر، روایت موجود در این تئاتر، سائق اصلی من بر تمرکز بر تئاتر بود. حیدربابایا سلام برای مخاطب عادی ابیاتی بریده بریده است. برای همین است که تقریبا کمتر کسی را می‌توانید بیابید که نتواند از حیدربابا بخشهایی را از حفظ بخواند، اما همچنین بسیار سخت است که کسی را بیابید که تمام آن را بتواند ایفا کند. اما این تئاتر توانسته است از دل حیدربابا روایتی زنده و جذاب را بیرون بکشد، روایتی که بعد از دیدن آن دیگر هیچگاه خود را بیرون از آن نمی‌یابید و این بزرگترین هنر ارائه شده در این تئاتر بود، چسباندن قطعات منفصل و ایجاد روایتی متصل.

دیدگاهتان را بنویسید