مربیان جوان؛ نیاز یا ضرورت؟!
انسان در اثر تاثیر محیط تغییر میکند و همین انسان تغییر یافته دوباره محیط خویش را دستخوش تغییر میکند. انسانها اما در مقابل تغییر عکسالعمل مشابهی از خود بروز نمیدهند، برخی به شدت راغب تغییر هستند، برخی از وضع کنونی راضی هستند و از تغییر اکراه دارند و برخی نیز نمیدانند آینده چه میتواند بشود و دل در گرو تغییر نمیبندند. دیالوگی زیبا از سریال جذاب سالهای اخیر را به یاد میآورم که میگفت: «تنها چیزی که در دنیا تغییر نمیکند، تغییر است». بنابرین، جزو هر گروه که باشیم، دیر یا زود، تغییر و الزام به تغییر گریبان ما را خواهد گرفت.
عدهای در این میان، اگر تغییر را به موج تشبیه کنیم، موج را میآفرینند، عدهای موج را شناسایی کرده بر آن سوار میشوند، عدهای در ساحل منتظر موج هستند تا در حد وسع از آن بهرهمند شوند و عدهای نیز از ترس موج به اعماق ساحل پناه میبرند.
روزگار نه چندان دوری را در سطح اول فوتبال کشور به خاطر میآوریم که، حلقه مربیان میانسال و سالخورده قابل شکستن نبود و طبق یک قانون نانوشته «سرمربی لیگ برتر کنار گذاشته نمیشد، بلکه از تیمی به تیمی منتقل میشد». با تمام احترام و ارزشی که برای تمام سرمربیان مربیان سابق و فعلی پا به سن گذاشته قائلیم و قمست بسیار بزرگی از خاطر ما با نبود آنها خالی و یا بیرمق است، اما لاجرم باید پذیرفت، دیگر زمان تغییر فرا رسیده است.
حلقه مربیان نامآشنای قدیمی اگرچه نه کامل، اما در حال شکستن است. مربیان جوان و جدید، که خود نیز به نوعی حاصل دسترنج همان مربیان قدیمی به اضافه تلاش و پشتکار خود هستند، نوید روزهای بهتری را میدهند. در مملکتی که در اوایل انقلاب برخی از بزرگترین و مهمترین ارگانهای آن را جوانان حتی زیر سی سال اداره کردهاند، در حیطه ورزش از سپردن تیمی به سرمربی جوان ابا میشد. اما در چند سال گذشته، صدای پای تغییر هر روز شدید و شدیدتر به گوش میرسد، مربیان قدیمی که دیگر خیلی قدیمی میشدند بعضا آن قدر ناکارآمد و غیراثربخش بودند که مدیران روی به جوانان بیاورند.
لیگ امسال، اما، چند نام جوان در خود دارد که امسال و یا چندین پیش به طرقی سمت سرمربیگری را به دست آوردهاند، تراکتورسازی با رسول خطیبی، نفت تهران با علیرضا منصوریان، استقلال خوزستان با عبدالله ویسی، گسترش فولاد با مهدی تارتار و ذوب آهن با یحیی گلمحمدی، چه از روی اراده و چه از روی اجبار با سرمربیان جوان وارد آوردگاه فوتبال شدهاند، اگرچه وضعیت نسبی تیمهای تحت هدایت این مربیان به جز یک مورد چندان هم برجسته نیست و اکثرا در موقعیت لرزانی قرار دارند، اما، باید صرف حضور آنان را به فال نیک گرفت.
خطیبی عنوان نخست، منصوریان عنوان پنجم را در 10 بازی ابتدایی لیگ امسال به خود اختصاص دادهاند و مایه بسی مباهات هستند اما عناوین دو رقمی دیگر سرمربیان جوان آنچنان هم چنگی به دل نمیزند، ولی آیا اگر این تیمها سرمربیان سالخورده بر خود داشتند حتما وضعیت بهتری داشتند؟ با نگاهی به پتانسیل این تیمها، میتوان حدس زد که احتمالا عدم موفقیت چشمگیر این تیمها تنها منوط به سرمربیان آنها نیست و شاکله و شخصیت این تیمها معمولا در همین حد و توان است. کوتاه سخن اینکه، مربیان جوان، حداقل به اندازه اسلاف سالخورده خویش عملکرد و نمایش داشتهاند.
حال سوال میتواند این باشد؛ اگر اکثریت سرمربیان جوان به اندازه همان سالخوردگان عملکرد داشتهاند، حسن استفاده از آنان چیست؟ در جواب باید گفت، حداقل نفع این بکارگیری طول عمر بالای جوانان است، یعنی با سرمایهگذاری اینچنینی سرمربیانی خواهیم داشت که حدقل برای بیست سال آینده توانایی انجام کار در سطح اول را خواهند داشت.
سلام استاد شبتون خوش
به نظرم همه تغییرها در تمامیت موضوعات موجود در جامعه اگر بر پایه تغییرناپذیری ارزشها تعریف بشه جواب مثبت خواهد داد
وگرنه ماهیت هرانچه در تغییر بهتر است رابه ژرفای چراها وبایدهاونبایدهامی کشاند…
سلام استــاد
به نظرمن هم ضرورته هم نیاز
چون مربیان جوان از سبک و روش های بروز تر واصولی تری استفاده می کنند
همون طور که خودتون هم گفتین علیرضا منصوریان با جدیدترین متود های مربیگری و بروز ترین تمرین ها
با وجود بازیکنان جوان و بی ادعا تونسته همه ی تیمهای بزرگ رو مغلوب خودش کنه